سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات
دراین وبلاگ قصددارم خاطرات سخصی خود وبعضی از دوستان وهمچنین مطالبی به مناسبت های مختلف بنویسم
جمعه 91/10/1
روز ششم محرم روزحضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام ... نظرات() 








محرم


آجرک الله یا بقیة الله(عج)


وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ


ایام شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین تسلیت باد.



روز ششم
محرم


روزحضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام



« خدایا مرا هم ببخش...»


سلام.


ششم
محرّم الحرام سال 61 هجری قمری:


اینجا
کربلاست... اینجا مرکز ثقل اندوه است و عشق... اینجا مرکز ثقل عروج است و
وصال... اینجا کربلاست...


و
امروز سپاهیان اعداء به 30000 تن رسید... خدایا برای 72 تن از یاران حسین(ع) این
همه لشکر لازم است؟؟؟ این نشانه ترس است یا قدرت نمایی باطل اهل کفر؟؟؟ این همه
لشکر چرا؟؟؟


امروز
مزین به نام قاسم بن الحسن(ع) است... پسر برادر حسین(ع)... نوجوان 13 ساله ای که
شهادت را به جان خرید... تو بودی چه می کردی؟؟؟؟ شهادت را می پذیرفتی یا زندگی
فریبنده دنیا را؟؟؟؟


اینجا
کربلاست... و معدن تفکر... کمی بیندیش... گاهی لا به لای اندیشه ها چیزهایی کشف می
شود که واقعا ارزشمند است... اینجا بیندیش تنها اندکی...


التماس
دعا.


پی
نوشت:« این متن رو یه آقا پسر مقطع راهنمایی، که از شاگردهای باباست نوشته! منم
اینجا می نویسمش! فکر می کنم زبان حال رقیّه(س) است.»


بابا،
اینجا کجاست؟؟


اینجا،
سرزمین کربلاست... همین جا با خیمه ها خداحافظی می کنیم... همین جا خیمه هامون رو
آتیش می زنند... همین جا سرهامون رو بالای نیزه می برند... همین جا گلوی علی
اصغر(ع) رو با تیر سه شُعبه می زنند... همین جا قاسم و علی اکبر و قمر بنی هاشم،
ابوالفضل العباس رو در خاک و خون قوطه ور می کنند... همین جا... همین جا... همین
جا...


در این
روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی
اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‏ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب
گزارش کار تو را برای من می‏فرستند
. 
در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به
امام حسین علیه‏السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیکی طائفه‏ای از بنی
اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت
نمایم
. 
امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر
شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان
آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏کنم، او یارانی دارد که هر یک از
آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم
نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و
عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم
... . 
در این هنگام مردی از بنی‏اسد که او را
"عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این
دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی خواند
: 


قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ
الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
 
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ
عَرِینٍ باسِلٌ


"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده
پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمنده‏ای]
شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام
." 
سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می‏رسید
برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه
عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به
سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی
با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی که یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت
ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود
کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد
. 
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و
جریان را بازگو کرد. امام علیه‏السلام فرمودند:


"لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ
بِاللّه‏ِ"


روزی
کـــــه شد بـــه نیزه ســـر آن بزرگـوار


خورشید
ســـر بـرهنـــه بــرآمــد ز کوهسار


موجی
به جنبش آمد و برخاست کـوه کـوه


ابـــری
بــــه بـــارش آمــد و بگریست زار زار


گفتـــی
تمـــام، زلزله شــد خـــاک مطمئن


گفتـــی
فتــــــاد از حـرکت، چـــرخ بـی‌قـرار


عرش
آن زمــان به لرزه درآمد کــه چرخ پیــر


افتاد
در گمـــان کـــه قیامت شـــد آشکـــار


آن
خیمه‌ای که گیســوی حورش، طناب بود


شـد
سـرنگـــون ز بـــاد مخالف، حجــاب وار


قومی
کــه پاس محملشـان داشت جبرئیل


گشتنـد
بی‌عمـــاری محمـــل شتــر ســوار


با
آن کــه ســر زد آن عمل از امّت نبی(ص)


روح‌الامین
ز روی نبی(ص) گشت شرمسار


 


و
آنگـــه ز کوفه خیل الــم رو بـه شـــام کرد


آن
ســان کــه عقل گفت؛ قیامت قیــام کرد


ترکیب بند
محتشم کاشانی